loading...

واقعیت سوسک زده ...

بازدید : 488
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 3:57

بسم الله

تاریخ عرفای شیعه را می‌خواندم و رسیده بودم به دو اسم که البته یکی شان اسمی‌هم نداشت !

ملاقلی جولا بافنده‌‌‌ای که ناگهان شبی بر شیخ علی شوشتری وارد شده بود و فرستاده بودش نجف تا بشود سرسلسله‌ی عرفان شیعه تا امثال قاضی‌ها را پرورش بدهد و بعد در پس جولا یک سرباز، سربازی گمنام ، نگهبان خانه‌‌‌ای اعیانی که برای لقمه‌‌‌ای حلال آمده بود سراغ ملاقلی و خب معلوم می‌شود که از اوتاد امام زمان بوده است .

شوکه شده بودم، از تمام آن اسم‌های بزرگ اوراق تاریخ شیعه که هر کدام ستونی بودند برای خودشان رسیده بودم به یک سرباز گمنام و این شوکه ام کرده بود، گیج شده بودم، روحم تب کرده بود، یک کنز مخفی، یک روح متعالی در پس انسانی ساده و گمنام در گوشه‌‌‌ای از تاریخ که آنقدر این دنیا برایش ارزش نداشته که حتی اسمی‌از خودش باقی بگذارد و همینطوری کل راه و رسم تو را به سوال بکشد .

نشسته بودیم پای مصاحبه‌ی حاج قاسم در مورد جنگ سی و سه روزه لبنان و بحث کشیده شده بود به جبهه‌های خودمان و البته حسین پسر غلامحسین .

حسین پسر غلامحسین ، آرام ، سر به زیر ، بی سر و صدا سربرآورده بود و مختصات گیج مرا لرزانده بود.

راه می‌روم و این اسم را تکرار می‌کنم، سرم را کج می‌کنم و می‌گویم چطور؟

چطور حسین پسر غلامحسین ؟

عنوان دومین مطلب آزمایشی من
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 12
  • بازدید کننده امروز : 10
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 91
  • بازدید سال : 684
  • بازدید کلی : 2570
  • کدهای اختصاصی